تربيت فرزند در انديشه خواجه نصير (2)
تربيت فرزند در انديشه خواجه نصير (2)
يعنى نخست سعى كنند كودك را با قوانين الهى آشنا نموده و متعهد به مقرّرات اسلامى بار آورند و از هر راه ممكن در اين زمينه بهره گيرند. سپس با استفاده از روش هاى مختلف عادات نادرست وى را اصلاح و رفتارهاى نيك را جايگزين آن سازند. هر كس را طبق استعداد و شرايط خاص وجودى اش تربيت كنند. به نظر خواجه:جماعتى را كه مستحق ضرب و توبيخ باشند چيزى از اين جنس به قدر حاجت در تأديب ايشان لازم دانند و گروهى را به مواعيد خوب از كرامات و راحات به اصلاح توان آورد. اين معانى را در باب ايشان (فرزندان) به تقديم رسانند.46
7. توجه دادن فرزند به كرامت ها:
(وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ)(اسراء: 70); ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم.
بدين معنا كه نوع بشر از اين كرامت ذاتى برخوردار است و بايد با كرامت هاى اكتسابى پرورش يابد; چراكه:
(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ)(حجرات: 13); همانا گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست.
تقوا كرامتى است كه بر اساس (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)(شمس: 8) (سپس فجور و تقوا ـ شرّ و خيرش ـ را به او الهام كرده است) زمينه آن دروجودانسان فراهم است و بايد شكوفاگرددوتقويت شود.خواجه طوسى مى فرمايد:
بايد كه او (فرزند) را بر محبتِ كرامت تنبيه دهند، خاصه كراماتى كه به عقل و تميز و ديانت، استحقاق آن كسب كند، نه آن را كه به مال و نسب تعلق دارد.47
به فرموده ايشان، ابتدا بايد فرزند را با كرامت ها مأنوس و محبت آنها را در قلب وى نهادينه ساخت تا او با انگيزه درونى به تحصيل ارزش ها بپردازد. سپس با مناسب ترين روش به ايجاد و تثبيت كرامت در دل فرزند اقدام نمود. نكته ديگرى كه از كلام خواجه به دست مى آيد اين است كه كرامت هايى ارزشمند هستند كه مطابق عقل و دين باشند; يعنى عقل آنها را كرامت بداند و دين نيز كرامت بودنشان را تأييد كند; وگرنه بسيارى از فضيلت هاى موجود در عرف جامعه مورد تأييد عقل و دين نيستند. از اين رو، نبايد به تحصيل آنها اهتمام ورزد و اقداماتى انجام دهد.
8. تحريك فرزند به كسب و كار:
(وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْس مَّا عَمِلَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ)(نحل: 111); نتيجه اعمال هر كس بى كم و كاست به او داده مى شود و به آنها ظلم نمى شود.
در جاى ديگر مى فرمايد:
(مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ) (مائده: 69); كسانى كه به خداوند يگانه و روز جزا، ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد.
مورد اول، مطلق است; يعنى هر عملى كه از انسان سر بزند جزاى آن را در آخرت دريافت مى كند. مورد دوم مقيّد به وصف «صالح» است; يعنى تنها كار شايسته انسان را به سعادت مى رساند. اين گونه آيات در قرآن بسيار زياد است و سعادت ابدى بشر را وابسته به اعمال صالح مى داند، نه هر عملى.
خواجه مى گويد:
چون صناعتى از صناعات آموخته شود، او را به كسب و تعيّش بدان فرمايند. تا چون جلالت اكتساب بيابد آن را به اقصى الغايه برساند و در ضبط دقايق آن فضل نظرى استعمال كند.48
به فرموده ايشان، والدين بايد فرزند را به آموختن صنعت مورد علاقه اش تشويق نموده، به كسب و كار براى اداره زندگى وادار نمايند; چراكه كار علاوه بر اينكه عامل تأمين مايحتاج زندگى است، به لحاظ تربيتى نيز آثار مفيدى بر شخصيت انسان مى گذارد و موقعيت اجتماعى او را بالا مى برد. نكته قابل توجه در اين فراز از كلام خواجه اين است كه در صورت اشتغال فرزند به حرفه مورد علاقه، بايد در حسن انجام و دقت در رمز و راز و استحكام آن نهايت سعى و تلاش را مبذول دارند تا افزون بر انجاموظيفه از نظركيفيت بهترين كاررابه جامعه ارائه دهد. خواجه درباره رعايت استعداد ويژه فرزند مى گويد:
اولى آن بود كه در طبيعت كودك نظر كنند و از احوال او به طريق فراست و كياست اعتبار گيرند تا اهليت و استعداد از چه صناعت و علم در او مفطور است، او را به اكتساب آن نوع مشغول گردانند; چه همه كس مستعد همه صناعتى نبود.49
طبق اين گفتار، هر كس استعداد خاصى نسبت به حرفه و فن دارد و اوليا و مربّيان بايد آن توان ويژه فرزند را كشف كنند كه در چه زمينه اى مى تواند بهتر رشد كند و در همان زمينه او را وارد كار نمايند. به نظر وى، تفاوت استعدادهاى آدمى موجب بقاى نظام زندگى آدمى است:
در تفاوت مستودع در طبايع سرّى غامض و تدبيرى لطيف است كه نظام عالم و قوام بنى آدم بدان منوط مى تواند بود.50
تربيت فرزند بر اساس ظرفيت هاى ويژه وجودى اش، موجب دورى از رذايل و دل بستن به فضايل اخلاقى و نيز عامل رشد و ترقّى وى خواهد بود:
چه تربيت (فرزند) بدين فنون مقتضى محبت فضايل و احتراز از رذايل مى باشد. پس ضبط نفس كند از شهوات و لذات و صرف فكر در آن (فن خاص) تا به معالى امور ترقّى نمايد.51
ب. شيوه هاى بازدارنده
1. منع كودك از پنهان كارى:
از هر فعلى كه پوشيده دارد او (فرزند) را منع كنند، چه باعث بر پوشيدن، استشعار قبح بود تا بر قبح ديگر دلير نشود.52
به نظر خواجه، منع فرزند از پنهان كارى دو اثر دارد: اول، آگاه سازى او بر زشتى كارى كه مرتكب شده و اينكه نبايد چنين كارى را انجام داد. البته پدر و مادر بايد روش مناسبى را براى تبيين قبح كار انجام شده پيش گيرند; يعنى اعطاى بينش همراه با عواطف و مهر و محبت، نه خشونت و طرد و پرخاشگرى. در غير اين صورت، نتيجه منفى خواهد داشت و گذشته از اينكه او هدايت نمى شود، جرى و لجوج هم خواهد شد. دوم، پيش گيرى نسبت به آينده; يعنى اگر پدر و مادر روش درستى را در جلوگيرى فرزند از عادت هاى ناپسند به كار گيرند، قادر خواهند بود رفتار او را اصلاح و آينده وى را تضمين نمايند; چه اينكه آگاه سازى همراه با مهر و محبت شخصيت فرزند را دگرگون و او را مطيع والدين مى سازد.
2. پرهيز دادن فرزند از تفاخر:
(أَلْهَكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ) (تكاثر: 1ـ2); تفاخر و تكاثر شما را به خود مشغل داشته (و از خدا غافل كرده است.)
سوره تكاثر با لحن ملامت آميز رفتار مردم جزيرة العرب را كه به واسطه كثرت نفرات و شمردن قبور مردگان بر همديگر فخر و مباهات مى كردند، تقبيح و آن را عامل غفلت و دورى از خدا مى داند; زيرا سبب عمده فخر و مباهات، جهل و نادانى انسان نسبت به پاداش و كيفر الهى و معاد است. همچنين جهل آدمى نسبت به ضعف ها و آسيب هاى زندگى و سرنوشت خويش، از عوامل فخرفروشى بر ديگران است كه در جامعه جاهليت سايه افكنده بود. كبر و غرور و خودپسندى از ديگر عوامل تفاخر در دوره جاهليت بود. قرآن كريم با اين تفكر مبارزه كرده و براى از بين بردن آن، سرگذشت اقوام پيشين را مكرر بيان داشته است تا مردم عصر جاهليت با عبرت گرفتن از سرنوشت آنان، در اعمال و رفتار خود بينديشند و تجديدنظر كنند.53
خواجه در زمنيه تربيت فرزند مى گويد:
(فرزند را) از مفاخرت با اقران به پدران و مال و ملك و مآكل و ملابس منع كنند. و تواضع با همه كس و اكرام كردن به اقران بدو آموزند و از تطاول بر فروتران و تعصب و طمع بر اقران نيز منع كنند.54
در اين فراز از سخنان خواجه به نكات قابل توجهى در زمينه تربيت فرزند اشاره شده كه هر كدام به نوبه خود در پرورش و هدايت او نقش بسزايى دارد. منع فرزند از تفاخر بر اقران نسبت به آبا و اجداد و امكانات و مال و ثروت از زمان كودكى باعث مى شود كه شخصيت او درست شكل بگيرد و به جاى فخرفروشى تواضع و اكرام ديگران به نظر وى مهم تلقّى گردد. اين مهم، نخست به عهده والدين است كه بايد از آغاز انديشه فخر و تكبر را از روح فرزند دور بدارند و در عوض، فكر خضوع و ارتباط سالم با ديگران را در شخصيت او پرورش دهند. اگر پدر و مادر از كودكى اين اوصاف را در فرزند القا كنند، به تدريج اهميت آن را درك و بدان عمل مى نمايد. همچنين از حرص و طمع و تعصّب هاى جاهلى بايد بركنار و تفكر همگرايى، دورانديشى و وسعت نظر در وجود فرزند نهادينه گردد تا در عرصه اجتماعى با چنين انديشه اى رفتار كند.
3. پرهيز دادن فرزند از زشتى هاى گفتارى:
(خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ) (الرحمن: 3و4); خداوند انسان را آفريد و بيان را به او تعليم كرد.
بيان، مفهوم عامى دارد كه مصداق بارز آن، بيان گفتارى است و بدين وسيله، انسان قادر به تعليم و تعلم و برقرارى ارتباط با جهان بيرون از خويشتن مى باشد.55 انسان با استفاده از اين وسيله حساس و مفيد، هم مى تواند بهترين خدمات را به جامعه انسانى انجام دهد و هم قادر است زيانبارترين كار را مرتكب شود. از اين رو، در استفاده درست از آن بسيار تأكيد و از گفتارهايى زشت همانند غيبت، خواندن با نام هاى زشت، عيب جويى و امثال آن، كه با زبان انجام مى گيرند، به شدت نهى شده است.56
مرحوم خواجه در مورد پرورش فرزند بر گفتار و بيان نيكو با ديگران و عادت دادن او بر اين روش مى گويد:
(فرزند را) از دروغ گفتن بازدارند و نگذارند كه سوگند ياد كند چه به راست و چه به دروغ; چه سوگند از همه كس قبيح است. در پيش بزرگان به استماع مشغول بودن و از سخن فحش و لعنت و لغو اجتناب نمودن و سخن نيكو و جميل و ظريف عادت گرفتن در چشم او شيرين گردانند.57
خواجه بازداشتن فرزند را از گفتارهاى بد همانند دروغ و سوگند ياد كردن، چه درست و چه نادرست واجب مى داند; چراكه دروغ از گناهان كبيره است و سوگند سبب بى احترامى و سبك شمردن نام خداى ـ تبارك و تعالى ـ مى باشد كه عادت بر آن، آثار سوء تربيتى را به همراه دارد. همچنين از گفتار زشت و فحش در مجالس بزرگان بايد برحذر دارند و در مقابل، سخنان زيبا و نيكو را به او ياد داده در نظرش شيرين جلوه دهند تا بر آن عادت نمايد. اين كار در درجه نخست وظيفه پدر و مادر است كه بايد در ميحط آرام خانه بدان اقدام كنند و سپس بر عهده معلمان و آموزگاران مى باشد كه در مدارس و آموزشگاه ها به تقويت و پرورش آن خصلت در دانش آموزان بپردازند. به نظر خواجه، دانش آموز حتى نسبت به كودكان و همسالان نيز گفتار نيك را بايد رعايت نمايد:
و او را منع نمايد از آنكه كودكان را تعيير كند.58
چون سرزنش و سبك شمردن كودكان موجب جرى شدن فرزند بر اين كار مى شود و به تدريج عادت مى كند.
4. منع كودك از سودجويى:
(وَ ما الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ) (آل عمران: 185); و زندگى دنيا، چيزى جز سرمايه فريبنده نيست.
در كلام امام صادق(عليه السلام) هم دل بستن به دنيا عامل اصلى همه خطاها و اشتباهات شمرده شده است:
«رَأسُ كُلِّ خَطيئَة حُبُّ الدُنْيا»;59 محبت دنيا سرمنشأ، همه خطاهاست.
سودجويى و منفعت طلبى كه بر اساس محبت دنيا شكل مى گيرد در زندگى انسان بسيار خطرناك مى باشد. از اين رو، بايد فرزندان را از دل بستن به دنيا دور نگه داشت. بر اين اساس، خواجه مى فرمايد:
(فرزند را) بر آن تحريص كنند كه با كودكان مهربان باشد و مكافات جميل به جا آورد تا از سود كردن بر اقران خود برحذر بوده و برابرى و نفى سودطلبى را به عادت گيرد.60
مهر و محبت با همسالان و رفتار نيك با آنان موجب شكل گيرى عادات خوب در فرزندان شده و خوى زياده خواهى و منفعت طلبى را از آنان دور مى دارد. خواجه در زمينه نكوهش از ماديات مى گويد:
زر و سيم را در چشم او نكوهيده دارند كه آفت زر و سيم از آفت سموم افاعى بيشتر است.61
اگر پدر و مادر دوستى سيم و زر را از دل فرزند بيرون كنند، سودجويى كه مترتب بر آن است به تبع از بين خواهد رفت. شرط اين كار اين است كه والدين خود خوى دنياطلبى نداشته و با روحيه قناعت و عزّت مندى زندگى نمايند.
5. پرهيز دادن فرزند از تجمّل گرايى:
«كُونُوا دُعاةً النَّاسِ بِاَعمَالِكُم وَ لاَ تَكُونُوا دُعاةً بِاَلْسِنَتِكُم»;62 با كردار و رفتارتان مردم را به حق دعوت كنيد، نه صرفاً با زبان و گفتار.
دعوت گفتارى، بدون پشتوانه عملى و رفتارى در همان حد گفتار بر متربّى تأثير مى گذارد، نه اينكه بتواند رفتار او را هم تغيير بدهد. بر اين اساس، اگر والدين با روش برگرفته از متون اسلامى و سيره معصومان(عليهم السلام) كه همان شيوه ساده زيستى و دورى از تجمّل گرايى است، زندگى كنند و فرزندان را عملا بدان دعوت نمايند، آنان همان شيوه را دنبال مى كنند و روحيه قناعت گرايى را پيشه خود قرار خواهند داد. خواجه در اين زمينه مى گويد:
استهانت به اكل و شرب و لباس فاخر در نظر او (فرزند) تزيين دهند و ترفّع نفس از حرص بر مطاعم، مشارب و ديگر لذات و ايثار آن بر غير در دل او شيرين گردانند. و با او تقرير دهند كه جامه هاى ملوّن و منقّش لايق زنان بود و اهل شرف و نبالت را به جامه التفات نبود.63
در اين فراز از گفتار خواجه، اشاره صريح به عادت دادن فرزند بر ساده زيستى و اكتفا بر خوراكى ها و پوشاكى هاى ساده شده است. نهادينه كردن روحيه ايثار و از خودگذشتگى در وجود فرزند از اهداف مهم تربيت اسلامى است كه در كلام خواجه بدان تأكيد فراوان شده است. اين امر، بايد از همان روزهاى آغازين زندگى در دل و جان كودك وارد و بر عمل بدان تشويق گردد.
6. پرهيز از نازپرورى فرزند:
«شَرُّ الآباءِ مَن دُعاهُ البِرُّ اِلَى الاِفراطِ»;64 بدترين پدر، كسى است كه نيكى كردن به فرزند، او را به زياده روى وا دارد.
خواجه نصير در اين زمينه مى گويد:
(فرزند را) از جامه نرم و اسباب تنعّم منع كنند تا (وى) درشت بار آيد و با درشتى خو كند و از خيش و سردابه به تابستان و پوشيدن پوستين و آتش به زمستان تجنّب كنند و به رفتن و حركت و ركوب و رياضت عادت افكنند و از اضدادش منع كنند و آداب حركت و سكون و خاستن و نشستن و سخن گفتن به او آموزند.65
دستورالعمل هاى خواجه حاوى مطالبى است كه مهم ترين پيام آن دورى از نازپرورى فرزند مى باشد; زيرا بركنار داشتن وى از لباس نرم، دور كردن از فضاى سرد در تابستان و محيط گرم در زمستان و نيز عادت دادن او به راه رفتن و رياضت، همان اجتناب از نازپرورى است كه مورد تأكيد خواجه مى باشد. همچنين طبق فرموده ايشان، فرزند را از خواب زياد هم بايد منع كرد:
از خواب بسيار منع كنند كه آن تغليظ ذهن و اماتت خاطر و فتور اعضا آرد. و به روز نگذارد بخوابد.66
خواب زياد، به ويژه در روز موجب كسالت و تنبلى و سستى مى باشد كه به نوعى با نازپرورى مرتبط است. به نظر خواجه، از آثار آن كندذهنى، سستى اعضاى بدن و بطالت و تنبلى است كه زندگى را فلج مى كند; زيرا آدم هاى نازپرورده معمولا خواب آلود و كسل و بدون فعاليت فكرى و بدنى هستند كه نبايد فرزندان با آن عادت نمايند.
7. منع فرزند از بدى ها:
او را از آداب و افعال بد زجر كنند; زيرا كودك در ابتداى نشو و نما افعال قبيحه بسيار كند. و در اكثر احوال كذوب و حسود و سروق و نموم و لجوج بود، و فضولى كند و اضرار خود و ديگران را ارتكاب نمايد. و بعد از آن به تأديب او اقدام كند.67
طبق اين فراز از گفتار خواجه، كودك در آغاز زندگى در اثر عدم تشخيص ارزش هاى اسلامى، طبعاً كارهاى نادرست بسيارى را مرتكب مى شود، ولى به تدريج بايد وى را با فضايل اخلاقى آشنا ساخت و از ارتكاب كارهاى زشت منع كرد. ممكن است كودك در دوره كودكى دروغ بگويد، فضولى كند، سرقت و لجبازى نمايد و يا كارهاى ديگرى مرتكب گردد، اما پدر و مادر بايد او را از اين گونه افعال نهى كنند. حتى به نظر خواجه در صورت لزوم بايدفرزند را مؤاخذه نمود تا از اقدام به آن خوددارى نمايد; چنان كه در فراز ديگر از كلام وى آمده است:
بايد كه در طفوليت او را بدان (كار بد) مؤاخذه كنند.68
در مقابل، ارزش هاى دينى را بايد به فرزند آموخت، از جمله احترام و خدمت به بزرگان:
(فرزند را) بر خدمت معلم و هر كس كه به سن از او بزرگ تر بود تحريص كنند. فرزندان بزرگان، بر اين آداب محتاج تر باشند.69
چراكه ارتباط آنها با بزرگان ديگر بيشتر و حضورشان در مجالس افزون تر است و بايد آداب اسلامى مانند سلام كردن را آموخته باشند.
حاصل سخن
به نظر خواجه، ايجاد انگيزش، تقويت اراده و تشويق و تحريك فرزند به كارهاى ارزشى و اخلاقى، در پرورش روحيه دين مدارى وى بسيار مؤثر است و بايد والدين اين كار را انجام دهند. از اين رو، ايشان شيوه هاى انگيزشى را بر شيوه هاى بازدارنده و منع و نهى مقدّم مى دارد. بر اين اساس، ابتدا بايد راه كارهاى ايجابى و فعال كننده به كار گرفته شود و اگر مؤثر واقع نشد و يا بر خلاف آن رفتار كرد، آن گاه بايد از شيوه هاى بازدارنده استفاده نمود. البته، شيوه هاى انگيزشى را همراه با ايجاد بينش و شناخت بايد به كار گيرند; بدين معنا كه تشويق و ترغيب توأم با ارائه معارف دينى و تقويت باورهاى اعتقادى به فرزندان باشد تا عمل آنان بر اساس شناخت صورت گيرد.
پىنوشتها :
1ـ صحيفه سجّاديه، ترجمه علينقى فيض، 1375، دعاى 25، ص 168ـ175.
2ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1373، ج 24، ص 286.
3ـ محمّدبن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419، ج 2، «كتاب الوصايا»، ب 9، ص 208.
4ـ محمّدبن يعقوب كلينى، فروع كافى، بيروت، دارالاضواء، 1413، ج 6، ب «الاسماء و الكنى»، ح 6، ص 22.
5ـ همان، ج 6، ص 22.
6ـ خواجه نصيرالدين طوسى، اخلاق ناصرى، انتشارات علميه اسلاميه، ص 182.
7ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404، ج 43، ص 238 تا آخر.
8ـ محمّد محمّدى رى شهرى، حكمت نامه كودك، ترجمه عباس پسنديده، قم، دارالحديث، 1385، ص 140.
9ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 182.
10ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، ن 31.
11ـ همان.
12ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 15، ص 196.
13ـ جعفر سبحانى، فروغ ابديت، چ هفدهم، قم، بوستان كتاب، 1380، ص 159.
14ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 103، ص 323.
15ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 15، ص 187.
16ـ همان، ج 15، ص 189.
17ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 182.
18ـ همان.
19ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ابواب احكام اولاد، ب 82، ح 1، ص 193.
20ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 183.
21ـ همان، ص 185.
22ـ سيد مصطفى حسينى، معارف معاريف، تهران، دانش، 1376، ج 7، واژه عقل، ص 1376.
23ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، 1376، ج 2، ص 207ـ209.
24ـ عبدالواحد آمدى، غررالحكم و دررالكلم، بيروت، موسسة اعلمى، 1407، ج 2، ص 43.
25ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ترجمه محمّدباقر كوه كمره اى، تهران، مكتبة الاسلاميه، 1381ق، ج 1، ص 48.
26ـ زين الدين شهيد ثانى، منية المريد، قم، اسماعيليان، 1384، «آداب المعلم فى نفسه»، ص 72ـ80.
27ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 196.
28ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، ظهور شيعه، تهران، فقيه، ص 65.
29ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 182.
30ـ عليرضا اعرافى، آراى دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مبانى آن، تهران، سمت، 1379، ج 2، ص 138.
31ـ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر (عربى ـ فارسى)، تهران، نشر نى، 1381، واژه غفل.
32ـ محمّد محمّدى رى شهرى، پيشين، ص 200.
33ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 184.
34ـ انسان نسبت به آنچه او را منع كنند حريص است.
35ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 184.
36ـ محمّدبن تميمى آمدى، پيشين، ص 257.
37ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 182.
38ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 106.
39ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 3، ص 81.
40ـ حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411، ج 2، ص 670، ح 4221.
41ـ يعنى: خداوند سرپرست اعطاى توفيق است. (خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 68.)
42ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 184.
43ـ همان، ص 186.
44ـ همان.
45ـ همان، ص 68.
46ـ همان.
47ـ همان، ص 183.
48ـ همان، ص 189.
49ـ همان، ص 187.
50ـ همان، ص 187.
51ـ همان، ص 187.
52ـ همان، ص 185.
53ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيشين، ج 27، ص 281.
54ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 185.
55ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيشين، ج 23، ص 103ـ104.
56ـ قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: (لايغتب بعضكم بعضاً); هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند. و (لا تلمزوا انفسكم و لا تنابزوا بالالقاب); يكديگر را مورد طعن و عيب جويى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد. (حجرات: 11و12)
57ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 196.
58ـ همان، ص 186.
59ـ محمّد محمّدى رى شهرى، منتخب ميزان الحكمة، قم، دارالحديث، 1380، واژه «دنيا»، ص 188.
60ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 186.
61ـ همان، ص 186.
62ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 5، ص 198.
63ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 183.
64ـ محمّد محمّدى رى شهرى، حكمت نامه كودك، ص 200.
65ـ خواجه نصيرالدين طوسى، پيشين، ص 185.
66ـ همان، ص 185.
67ـ همان، ص 183.
68ـ همان، ص 183.
69ـ همان، ص 196.
70ـ همان، ص 182.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}